9) آرام نمی گیرند
در آدمی عشقی و دردی و طلبی و خارخار و تقاضايی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود که نياسايد و آرام نيابد. اين خلق به تفصيل در هر پيشه ای و صنعتی و منصبی و تحصيل نجوم و طب و غيرذلک می کنند و هيچ آرام نمی گيرند؛ زيرا آنچه مقصودست به دست نيامده است. آخر معشوق را دلارام می گويند يعنی که دل به وی آرام گيرد. پس به غير چون آرام و قرار گيرد؟